در كشور از طرفي آمار دقيق در اين حوزه نداريم و از طرف ديگر با اشتباه در تفسيرها و تحليلهاي آماري مواجه هستيم البته اين اشتباهها گاهي از روي سهو و گاهي عامدانه است. طبيعي است كه آمار غلط و تحليل اشتباه، افكار را منحرف ميكند و به اين ترتيب نهتنها كمكي به حل آسيبهاي اجتماعي نشده، بلكه مشكلات پيچيدهتر ميشود.
براي نمونه، چندي پيش رسانهها نوشتند كه سن اعتياد تكرقمي شده. سن اعتياد بهمعناي ميانگين شروع نخستين بار مصرف است. اينكه تعدادي از كودكان گرفتار اعتياد هستند واقعيتي است كه نميتوان آن را انكار كرد اما اين افراد درصد بسيار پاييني از جامعه آماري اعتياد را تشكيل ميدهند و تعدادشان آنقدر كم است كه در مقابل عدد بزرگ افرادي كه بعد از سن بلوغ يا بعد از سن 20سالگي نخستينبار مصرف را تجربه ميكنند چشمگير نيست. اين تعداد كم اصولا نميتواند در پايين آمدن ميانگين سن اعتياد تأثيرگذار باشد. با اين اوصاف امكان ندارد ميانگين سن اعتياد تكرقمي شده باشد؛اما به هر حال اين تحليل غلط در جامعه مطرح شد. نتيجه چنين تحليلي اين است كه خانوادهها كودكان و نوجوانانشان را بيشتر كنترل ميكنند، بيماري هموابستگي افزايش پيدا ميكند و ترس بيدليلي در جامعه گسترده ميشود.
در يك نمونه ديگر از حدود يكماه پيش اخباري منتشر شد كه آمار اعتياد زنان دو برابر شده و اعتياد به سمت زنانه شدن در حركت است. اين اخبار باعث شد كه خبرنگاران در نوشتن گزارش در رابطه با افزايش اعتياد زنان در كشور از هم پيشي بگيرند و هر روز خبري در رابطه با افزايش اعتياد زنان منتشر شود.
درحاليكه اين خبر اصلاً مبناي درستي نداشت و يك تحليل اشتباه منشأ آن بود. استناد كساني كه اين نظر را مطرح ميكردند به آمار بود. آنها اطلاعات بهدست آمده از آمارگيري سالهاي 1386 و 1390 را با هم مقايسه ميكردند و چون در سال 1386، نسبت زنان معتاد به مردان 5درصد بوده و در سال 1390به 9/4درصد رسيده بود، ميگفتند كه اعتياد زنانه شده. در اين آمارگيريها، نمونهگيري براساس مدل «ماهي نشاندار» انجام شده است. در اين روش معتاداني كه به مراكز درماني مراجعه ميكنند، نشاندار ميشوند و بعد تعداد آنها در كل جامعه سنجيده ميشود. بعد از بررسيها مشخص شد كه افزايش آمار نشاندهنده آن است كه زنان كمتري در سال 1390 اعتياد خود را پنهان كردهاند و جرأت يافتهاند براي درمان بيماريشان به مراكز ترك اعتياد مراجعه كنند درحاليكه در سال 1386بهعلت نبود مراكز تخصصي درمان زنان، بيشتر آنها در خانه براي ترك اقدام ميكردند و از شيوههاي غيراصولي و غيرمعمول تلاش ميكردند كه اعتياد خود را كنار بگذارند.
در اين خبرها آمده بود كه بيشتر زنان معتاد رفتارهاي پرخطر جنسي دارند و به بيماري ايدز مبتلا هستند. درحاليكه واقعيت اينگونه نيست. چون آمارها از مراكز گذري اعتياد و مراكز كاهش آسيب تهيه شده، اينگونه نتيجهگيري شده است. واقعيت اين است زنان مراجعهكننده به اين مراكز بخشي از جامعه آماري كل زنان را تشكيل ميدهند و تعداد زيادي از زنان معتاد بهدليل وجود انگ به اينگونه مراكز مراجعه نميكنند.
توجه نكردن به همين مسئله ساده و البته مهم باعث شده كه برخي مسئولان گمان كنند كه اعتياد زنان افزايش پيدا كرده و انگ مضاعفي را براي زنان معتاد ايجاد كنند. اين اشتباه در تحليل اطلاعات آماري ميتواند باعث شود كه زنان دوباره خودسانسوري كنند، اعتيادشان را مخفي نگه دارند و براي ترك اعتياد، باز هم به شيوههاي غيراصولي روي بياورند. اين دو مثال نشان ميدهد كه تحليلهاي غلط چطور ميتواند افكارعمومي را منحرف كند و حتي برنامهريزان را به گمراهي بكشاند. بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه تحليل دادههاي آماري بايد توسط كساني انجام شود كه با آمار و سيستمهاي اجتماعي آشنا هستند. تحليلهاي غيركارشناسانه نهتنها اثرات مثبت ندارد بلكه ميتواند براي جامعه بسيار زيانبار باشد. سياستگذاران ودولتمردان هم نبايد براي كسب بودجه و حساس كردن دستگاههاي مختلف يا بودجهدهندگان از آمارها و تحليلهاي اشتباه استفاده كنند چون گاهي گفتماني كه در فضاي جامعه بر اثر يك تحليل اشتباه شكل ميگيرد مشكلات پيچيده اجتماعي را پيچيدهتر ميكند.
*مديرعامل جمعيت خيريه تولد دوباره
نظر شما